چهارشنبه

ادامه «خارش سیاسی» در «بدنه» جمهوری اسلامی، و پرتاب موشک بالستیکی که رویش حک کرده اند «اسرائیل باید محو شود»



سئوال اصلی که سالها خود ما ملت ایران را سرگرم کرده است و حالا با باز شدن مجدد باب مراوده بین المللی جمهوری اسلامی، بقیه دنیا را هم درگیر کرده این است: آیا جمهوری اسلامی حقیقتا دو شقه است، یک شقه اش محافظه کار، اصول گرا،  رجعت طلب،  و ذاتا خشونت گراست، و یک شقه اش اصلاح طلب، پیشرو، تنوع خواه، صلح جو و تساهل گراست؟  نیازی به توضیح نیست که مثلا مشکل اصلی ما در روزهای رای گیری دقیقا از همین مسئله سرچشمه میگیرد، که بسیاری از کسانی که با رفتارهای عملی جمهوری اسلامی (رفتاری که عمدتا نشان دهنده تفکر همان گروه اول، یعنی خواهان رجعت سیاسی، اجتماعی و فکری به هزار سال پیش، و ذاتا خشونت گرا هستند)  مخالفند و در یک انتخابات ساده بدون شک در جهت برافتادن این حکومت عمل خواهند کرد، خود را مقابل وضعیتی پیچیده میبینند که در آن بخشی از حکومت به آنها دائما «علامت» میدهد که «ببین، من خودم هم اگرچه دارم با حکومت همدستی میکنم، اما با خشونت و رجعت طلبی و اینها مخالفم، اگر به من رای بدهی تا قوی بشوم خودم حکومت را برایت از درون عوض خواهم کرد که تو هم نیازی به خطر کردن و زحمت کشیدن و خون ریختن و اینها نداشته باشی.»

این  پیشنهادی نیست که راحت و با فراغ بال بشود از کنارش گذشت، روی خط احساس مسئولیت آدم میرود و مخ آدم را میزند، و آدم نمیتواند با خیال راحت بگوید «فاک دَت! من با جمهوری اسلامی وحشی مخالفم و بنابراین در انتخابات شرکت نخواهم کرد تا عدم مشروعیت آن روشن شود.»  اینطوری ملت ما را گیج کرده اند و به حکومت ادامه میدهند، یعنی اصلاح طلب ها شده اند یک جور نیروی توان بخش اجتماعی (یا رُک تر بگویم، یک جور روسپی سیاسی) که از یک طرف جلوی مردم گریه میکنند و از جمهوری اسلامی (که در واقع «صاحب کارشان» باشد) و زورگوئیش شکایت میکنند، و از طرف دیگر وقتی مردم احساساتی میشوند و میخواهند جلوی ولایت فقیه بایستند، درست در حساس ترین لحظات به کمک ولایت فقیه میآیند و فرش را از زیر پای ملت میکشند که با سر به زمین بخورد.

متوجه عرائض بنده هستید؟  البته این وضعیتی که شرح دادم را من و شما خوب باهش آشنا هستیم، دقیقا میدانیم چه احساس ناجوری به آدم دست میدهد وقتی قربانی این وضعیت زشت میشود، چون مثلا پشت سر خاتمی راه افتادیم و آخرش را دیدیم، یا مثلا در جریان جنبش‌سبز به خیابانها رفتیم و نهایتش را دیدیم... اما ظاهرا دنیای خارج، بخصوص غربی ها، و بخصوص اوباما، ظاهرا ساده تر از آن هستند که متوجه باشند با چه حیوان پیچیده ای طرف شده اند، و چه جور دام هایی سرراهشان پهن شده خواهد بود.

ای بابا، اصلا قصد روده درازی نداشتم اما خودبه خود اینها نوشته شد در حالی که قصدم فقط صحبت از این خبری بود که امروز در رسانه ها پخش شده، که در این روزهایی که تازه «برجام» کذایی دارد پا میگیرد و دنیا با یک علاقه و شوری به این فکر میکند که «چه خوب، انگار ایران هم به اندازه کافی آرام گرفته که شاید بتواند در میان آدم ها جایی داشته باشد!  بگذارید ببینیم حالا که جامعه جهانی این شانس را بهش داده چکار خواهد کرد...»، درست در همین میان، ناگهان خبری مثل «بمب» منفجر میشود که جمهوری اسلامی باز قطعنامه سازمان ملل را زیر پا گذاشته و موشک بالیستیکی به هوا فرستاده، و ضمنا برای اینکه مطمئن بشود کار درز پیدا خواهد کرد و کسی نخواهد توانست با اغماض از کنارش رد بشود، روی موشک هایش هم نوشته «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود».  خودشان هم رسما اعلام کرده اند که این کار را کرده اند.

متوجه وضعیتی که اوباما و جان کری و خلاصه دموکرات های ساده دل آمریکایی الان خودشان را در آن میبینند، و شباهت آن با وضعی که من و شما سالهاست در آن گیر کرده ایم که هستید؟ بله، شباهت غیر قابل انکار است، اما میان ماه من تا ماه گردون ... بگذارید یک نکته را بگویم و تمام کنم.  حتما قصه آن بچه بی پدرومادر را شنیده اید که توی کوچه ها میگشت و به هرکس رد میشد یک انگشتی میرساند، و کسی هم جلو گیرش نبود، تا روزی که قاضی شهر را انگشت کرد و قاضی هم وقتی متوجه جریان شد حکم کرد ترتیبی از آن بچه داده شود که تا آخر عمرش حتی جرات اینکه فکر انگشت کردن ملت را هم از سرش بگذراند نداشته باشد. نکته این که جمهوری اسلامی شاید من و شما را چهل سال است انگشت کرده باشد و هیچ کسی هم جلودارش نبوده باشد، اما اگر واقعا به اندازه آن بچه بی پدر و مادر حماقت داشته باشد (که ظاهرا دارد!) که بخواهد قاضی شهر  را هم انگشت کند (که ظاهرا دارد میکند!)، شاید بالاخره  آن روز رسیده باشد که من و شما آن مشکل همیشگه گی و حل ناشدنی مان که «توی انتخابات رای بدهم یا ندهم؟  دو سه تا پشتک و وارو بزنم یا نزنم؟ فوت قایم تو سماور بکنم یا نکنم؟» را دستی از دوردست دراز بشود و برایمان حلش کند... الان ایالات متحده دو تا کاندیدای اصلی برای ریاست جمهوری دارد: یکیش دونالد ترامپ، و دیگریش هیلاری کلینتون.  اگر اولی رو انتخاب کنند، مثل این است که احمدی نژاد مدل آمریکاییش را به جان جمهوری اسلامی بیاندازند.  خودتان میتوانید حدس بزنید که چه کاغذ هایی پاره خواهد شد و چه جاهایی به چه نوع سوزش هایی خواهد افتاد.  اما هیلاری کلینتون هم یکی از مشکلات اصلی هم حزبی هایش که نمیخواهند بهش رای بدهند این است که «زیادی جنگ طلب است».

بگذریم. گفتم یک نکته بگویم و تمام کنم، پس اجازه بدهید تمام کنم.  همانا که در این داستان عبرت ها خواهد بود برای عبرت گیرندگان!

 --------------
پی نوشت -  این مطلبی که حدود یک ماه پیش نوشته بودم هم بیربط نیست:  وزیر دفاع آمریکا: ظاهرا یک جای آیت الله میخارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر