شنبه

قضیه «آمدن» حماسی روحانی



قضیه درویش و داستان «خر برفت و خربرفت و خر برفت» مشهور تر از این است که لزومی باشد  اینجا تکرارش کنم.  اما قضیه «انتخاب» شدن شیخ حسن روحانی و  به جذبه و شور و رقص درآمدن ملت ایران که «روحانی آمد و روحانی آمد و روحانی آمد» واقعا اتفاق جدید و جالبی بود، حتی برای پیرمردی مثل من.  

جای دیگری نوشتم در مورد این «حماسه» انتخاب روحانی، که حقیقتا  به استثنای شبی که کل ملت ایران را آنچنان خر کردند که دسته جمعی روی پشت بام هاشان رفتند و عکس خمینی را در ماه دیدند دیگر در عمرم سوء استفاده از ضعف ذهنی مردم تا این حد  امروز را ندیده بودم که ملت ایران را آنچنان خر کرده اند که دسته جمعی به خیابانها بریزند واز شوق انتخاب شدن روحانی برقصند.  

حقیقتا جای تبریک دارد این جمهوری اسلامی که توانسته اینطور نمایشنامه ای را بازی کند که در حالی که موسوی و کروبی هنوز در گوشه زندانهایشان نشسته اند ملت به خیابانها ریخته  و خطاب به همان موسوی آواز سر میدهد که «موسوی موسوی، رای تو پس گرفتم!»  

اما حالا که گفتم جای تبریک دارد پس اجازه بدهید یک چیز دیگه ای را هم بگویم  که طوری این قضیه را به قول معروف سبک و سنگینش میکنم میبینم حساب شده تر و «کاری» تر از آن است که بتواند کاردستی جمهوری بی دست و پای اسلامی و سربازان گمنام آن باشد.  از هرطرف قضیه که نگاه کنی میبینی ابعادش بزرگتراست، نه تنها از رفسنجانی و خاتمی و اصلاح طلبها، بلکه حتی از خامنه ای و «نظام» جمهوری اسلامی هم فراتر میرود.  

صریح بگویم، قراین و دلایل مختلفی در نظر من اشاره به این دارند که موافقت ها و بده و بستان های جدی و سنگینی پشت پرده ها بر سر موضوع ریاست جمهوری اسلامی  انجام شده، آن هم بین دسته های مختلف سیاسی داخلی و بین المللی، یعنی نه فقط بین اصلاح طلبها و رفسنجانی و خامنه ای، بلکه همچنین بین جمهوری اسلامی و دولت های غربی، از جمله آمریکا و انگلیس. 

کافی است مثلا برخوردهای صدای آمریکا و بی بی سی در مورد انتخابات و «رای آوردن» روحانی  از همان ساعت های اول انتخابات را نگاه کنید تا متوجه شوید چه میگویم.  هم  بی بی سی، هم  صدای آمریکا و هم رادیو فردا، هرسه تایشان از همان ساعت های اول با شور و شوق رئیس جمهور شدن روحانی را خبررسانی کردند و طوری رفتار کردند که انگار یک دفعه سروکله یک آدمی از آسمان پیدا شده و آمده انتخابات را برده و یک فصل کاملا جدید و پر از امید را در سیاست جمهوری اسلامی کلید زده است.  بعد هم که البته با همان سرعت عکس العمل های رسمی دولتهای انگلستان و آمریکا آمد، که هردوشان (و پشت سر آنها هم کشورهای متحدشان) همه دو نکته مشترک داشتند:  ۱) رای آوردن  روحانی را یک نوع حادثه و موفقیت بسیار عجیب و غیر منتظره و نشانگر «شجاعت مردم ایران!» تا حد  نوعی پیروزی ملت در مبارزه بر علیه رژیم قلمداد کرده بودند؛ و ۲) رئیس جمهور شدن روحانی را به مثابه آغاز یک تغییر بزرگ و فصلی جدید در شکل مراودات ایران با جامعه بین المللی، بخصوص در زمینه اتمی قلمداد کرده بودند. 

یک نکته جالب تر هم که همین امروز در اخبار منعکس شد عکس العمل دولت کانادا بود، که در ابتدا به شکلی شفاف و روشن این عکس العمل طبیعی و قابل درک‌ را نشان داده بود و گفته بود این انتخابات خیمه شب بازی رژیم جمهوری اسلامی است و این کاندیدا ها نیز همه به هر حال عروسک های خامنه ای و نظام هستند.  اما بعد از چند روز ظاهرا هارپر و کابینه اش به نحوی «توجیه» شده اند، تا حدی که در یک چرخش غیر قابل باور و حیرت انگیز امروز «جان بیرد» وزیر امور خارجه کانادا هم دقیقا ادبیات مسئولان دولت های انگلیس و آمریکا را تکرار کرد و گفت دولت کانادا به مردم ایران «برای رای شجاعانه اشان در انتخابات رياست جمهوری در جهت وادار کردن حکومت برای شنيدن صدای ملت» تبریک میگوید!  یعنی همان انتخاباتی که خیمه شب بازی نظام بود ناگهان تبدیل شد به پیروزی ملت بر علیه رژیم، همان ملتی که محروم و تحت محرومیت در یک انتخابات «جعلی» و «بی معنی» شرکت کرده بود ناگهان تبدیل شد به یک ملت «شجاع» که با شرکت در انتخابات حقوق خودش را از رژیم ستانده است، و همان عروسک  خامنه ای هم ناگهان تبدیل شد به ناجی احتمالی مردم ایران.  ظاهرا نماینده دولت کانادا در جلسات  برنامه ریزی انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نداشته و اخبار و توضیح اینکه چه موضعی قرار شده بگیرند  را هم دیر به اطلاعش رسانده بودند!

پس خلاصه کلام من این که قضیه این انتخابات و نتایجش یعنی از کیسه در آورده شدن مهره ای به نام «روحانی»، از  اصلاح طلبها و نظام ولایت فقیه گذشته، و بوی موافقت های پشت پرده بین المللی میدهد.  اما اجازه بدهید این را هم روشن کنم که این حرف الزاما به معنی این نیست که با رئیس جمهور شدن روحانی مخالفتی داشته باشم یا فکر کنم این اتفاق بدی بوده و توطئه ای است که باید جلویش بایستیم.  اتفاقا برعکس، من اگرچه فعلا هنوز حیرت زده ام، اما با یک نوع امیدواری به این قضیه نگاه میکنم.  دلیلش هم ساده است البته، به این صورت که اگر واقعا چنین زد و بندی در سطحی که من ظنش را دارم اتفاق افتاده باشد، این تنها معنیش این میتواند باشد که جمهوری اسلامی متوجه شده که دارد با سر سقوط میکند و به قول آن مسئول آمریکایی «چرتش پاره شده» و از خواب بیدار شده و تصمیم گرفته هرچه سریعتر این سوراخی که دارد کشور و مملکت و طبعا جمهوری اسلامی و نظامش را همه با هم در دریا غرق میکند را تعمیر کند، پیش از آنکه نه از تاک نشانی بماند و نه از تاک نشان.  

پس من شخصا چنین زد و بستی را به فال نیک میگیرم،  چرا که اگرچه به قول نوری زاده این اتفاق باقی ماندن جمهوری اسلامی را تا چند سال دیگر ممکن است تضمین کرده باشد، اما در عوض اگر حقیقتا این جریان در کار باشد و روحانی مهره ای ناشی از قراردادهای پشت پرده جمهوری اسلامی با دولتهای غربی بر سر برنامه های اتمی ایران باشد، این نتیجه ساده را شاید بتوان  از آن متوقع بود که لااقل از یک سو فشارهای اقتصادی از دوش مردم برداشته شود، و از سوی دیگر خطر شمشیر جنگ هم از فراز سر ایران ناپدید شود.  واقعیت این است که پس از اتفاقات و تحولات سیاسی و اجتماعی که در چهار پنج سال گذشته در ایران افتاده اند، ولایت فقیه دیگر تمام معنی و مفهوم خودش را از دست داده است و پس از مرگ خامنه ای هیچ امکانی برای ادامه بقای آن به شکل چند ده ساله گذشته وجود نخواهد داشت.  از سوی دیگر در صورت آرام شدن وضع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور، به واسطه همان اتفاقاتی که عرض شد، جمهوری اسلامی به زودی دستخوش تحول، یا بهتر بگویم، استحاله بسیار عمیق و اساسی و ناگزیری خواهد شد که چه بسا چهره این رژیم را آنچنان عوض کند که قابل شناخته شدن نباشد.  بنا بر این، اگر خطر جنگ و از هم پاشی اقتصادی و یا اجتماعی از کشور مرتفع گردد، بدون شک میتوان انتظار داشت که کشورو ملت مان به زودی از بیماری ای که تحت عنوان جمهوری اسلامی بر آن سیطره پیدا کرده نیز بهبودی حاصل کند.