یکشنبه

گیرم پرسش چشمهای خاموش ندا را فراموش کردیم؛ با نگاه خیره کروبی و موسوی از پشت میله ها چه کنیم؟




چیز زیادی برای گفتن و نوشتن نیست.  فقط این فکر و خاطره تلخ و رنج آور که ما آن ملتی هستیم چهارسال پیش به خیابانها ریختیم و فریاد زدیم که موسوی یا کروبی زندان بشه کشور قیامت میشه.   همان ملتی هستیم که چشمهای خاموش اما پرسشگر «ندا» را قاب کردیم و بردیوارها گذاشتیم، که هیچ، به همه دنیا هم «صادر» کردیم و فخر «فروختیم » که دنیا ما آنطوری که فکر میکرده اید نیستیم، بیائید و ببینید که چه ملت با شرافتی هستیم و چه کارها که نمیکنیم و چه جان ها که نمیفشانیم در راه آزادی و دموکراسی...

جلوی چشمهای بی شرم و آزرممان اما نه فقط موسوی و کروبی را بلکه همسرانشان را هم گرفتند، زدند خفه کردند و به زندان انداختند و . . .  قیامت که نشد هیچ، هیچ غلطی هم که نکردیم هیچ، بلکه تازه فقط چهارسال بعدتر در حالی که چشمهای نگران موسوی و کروبی  از پشت میله ها به ما خیره مانده اند،  آماده میشویم که پشت سر امثال خاتمی ها و دیگر «اصلاح طلبان ولایت پذیر» جلوی صندوق های انتخابات جمهوری اسلامی و خامنه ای صف بکشیم، و اگر بحث و دعوایی هم داریم سر آن است که آیا مشایی انتخاب بهتر خواهد بود  یا رضایی، قالیباف یا رفسنجانی. 

و این سئوال رنج آور در ذهن امثال من طنین میاندازد که گیرم جان جوان و چشمهای ساکت پرسئوال «ندا» را توانستیم فراموش کنیم با این عذر ناگفته که  ندا مرده و رفته. . . .  با چشمهای خاموش اما زنده و پر سئوال کروبی و موسوی چه کنیم که از پشت میله ها به من و توی در صف ایستاده خیره مانده اند که هموطن، چه میکنی؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر